سه سال پیش آخرین نوبهای است که رهبر معظم انقلاب اسلامی از نمایشگاه کتاب بازدید میکنند، این سنتِ همیشگی سرانجام در معنایی متنی و آشکار با دو دوره تأخیر مواجه میشود و حالا امروز در شرایطی که مسائل سیاسی، در صدر اخبار رسانههای عمومی قرار دارد؛ رهبر انقلاب در فرهنگیترین اتفاق سال ایران حاضر میشوند؛ صبح زود، با همان عبای نازک قهوهای معمول، عصای مشکی و همان چفیه سیاه و سفید همیشگی که قابل پیشبینی است چندین و چند بار در جریان این بازدید دست به دست خواهد شد. مراسم با چهره متبسم رهبری و همان سبک احوالپرسیهای گرم با مدیران آغاز میشود. مدیران ارشد فرهنگی کشور ایستاده در انتظار رهبر؛ و یکی از آنها اولین کسی است که اولین چفیه را میگیرد.
پیشبینیها حاکی از برگزاری شلوغترین روز نمایشگاه کتاب تهران در آخرین روز آن است و با رسیدن روز پایانی نمایشگاه آن هم در روز جمعه؛ احتمالات برای حضور رهبر انقلاب به شدت کم شده است و این گونه ست که اولین واکنش اکثر اهالی کتاب در مواجهه با رهبر، شگفتی است.
شگفتی اما تنها به صرف حضور رهبر مربوط نمیشود و غافلگیری از همان ابتدا در نشر «سخن»، اولین غرفه بازدید آغاز میشود. درب 77 جنوبی، راهروی 31، نشر «سخن»، و رهبری همان ابتدا به «کتاب» که میرسند جایگیر میشوند و غرق مطالعه و تورق کتابها. وزیر اما نگران وقت است و فرصت محدودی که نمایشگاه پیدا کرده است. مِنمِنکنان میگوید: حضرت آقا غرفههای دیگر هم منتظرند. و رهبر، مشغولِ کتابها سری تکان میدهند. «در هرگز و همیشه انسان» کتاب تازه دکتر شفیعی کدکنی را باز کردهاند و مشغول ورق زدن و صالحی به جای غرفه داران «سخن» که دیر کردهاند توضیح میدهد و عذرخواهی میکند و رهبر میگویند: اشکالی ندارد؛ کتابها هستند.
معلوم است که صالحی منتظر فرصت است و ظاهراً بی طاقتتر از آن که صبر کند که به غرفه دوم برسند. فرصت نمیدهد و گلایههایش از وضعیت فعلی نشر را بیمقدمه آغاز میکند؛ قاچاق کتابهای کاغذی و دیجیتال را تهدیدکننده حیات کتاب در ایران میداند و میگوید قوه قضائیه باید جدیتر به بحث قاچاق کتاب ورود کند. رهبر لحظهای سر از کتابی که مشغولش هستند برمیدارند و به سخنان صالحی گوش میدهند و چند لحظه بعد میگویند: باید جلوی آن گرفته شود، قانونش هم که موجود است.
سرانجام رهبر دل میکنند از کتاب ها و راهی غرفه دوم میشوند. غرفه بعدی، اما ماجرا هیجانانگیزتر است. پیش از شروع بازدید، مسئول غرفه «نسل نواندیش»، که حسابی سرحال است و غرفه شیک و قرمز رنگش را مرتب میکند، میگوید من هم قصد دارم آقای خامنهای را غافلگیر کنم، کتابی از ترامپ؛ رئیس جمهور پرسروصدای آمریکا را ترجمه کردهایم که دقیقاً نشان میدهد ترامپ چه موجودی است و میخواهم آن را به رهبری تقدیم کنم؛ هر چند که شک دارم ندیده باشند. و بعد بلافاصله گلایه میکند از وضع فروش کتاب در نمایشگاه و بی ربطش نمیداند به تصمیمهای برجامی اخیر ترامپ!
رهبر وارد غرفه می شوند و نگاهی به جلد کتاب های پرزرق و برق انتشارات میاندازند و بعد از اینکه حوزه نشر را میپرسند و متوجه میشوند کتابها اکثراً روانشناسی و راه های موفقیت و... است، به کنایه میپرسند: لابد فروشتان هم خیلی خوب است، همه کتاب هایتان ترجمه است؟ مسئول غرفه که کمی جا خورده است می گوید: 40 درصد کتاب هایمان بیشتر ترجمه نیست. و بعد شروع میکند درباره مجموعه کتابهایشان و حوزههای فعالیت «نسل نواندیش» توضیح میدهد. نگاهش میکنم، کمی عرق کرده است و گویا ترامپ و برجام را با هم فراموش کرده است.
سئوال های رهبر انقلاب درباره فروش کتابها، ترجیعبند گفتگو با ناشران است. میلاد شاهی مسئول غرفه «نگاه» از فروش راضی است.
«مسئله کاغذ را حل کنید آقای صالحی» این مهمترین جمله دستوری رهبری در حوزه نشر و کتاب در بازدید امسال از نمایشگاه است. این البته اولین باری نیست که رهبر انقلاب حساسیت ویژهشان درباره مسئله کاغذ را به صورت رسمی اعلام میکنند. اینجا اما به کتابی با کاغذهای گلاسه برخورد میکنند و از ناشر میپرسند: چرا با این کاغذها چاپ کردهاید، هم گران است و هم خواندنش سخت است و بعد بلافاصله رو می کنند به وزیر ارشاد و می گویند: این مسئله کاغذ مسئله بسیار مهمی است و رسیدگی می خواهد.
کم کم، چراغهای خاموش انتشاراتیهای مختلف در حال روشن شدن است و برخی از ناشران بیخبر از همه جا، به محض ورود به سالن میخکوب میشوند. واکنشهای برخیهایشان سینمایی است. غرفهها را رها کردهاند و افتادهاند دنبال کاروان کوچک رهبری در بازدید از نمایشگاه. مسئولین دفتر رهبری راهنماییشان میکنند که به غرفههایشان بروند که رهبری الان میرسند. بدو بدو می روند و آن جنس خوبهایشان را از ته غرفه بیرون میکشند.
ورود رهبری به نشر «نی» با زمزمه کردن مصرع مشهور مولوی از سوی ایشان همراه است: بشنو از نی...
مسئول غرفه به چند کتاب اشاره میکند و رهبری می گوید دیدهام آنها را. اما بعد خطاب به وزیر ارشاد میگویند: عقب ماندهام از کتاب، چیزهای زیادی است که ندیدهام. وزیر میگوید: باز هم، حالاحالاها از ما جلو هستید.
صالحی در ابتدای یکی از غرفه ها کتابی درباره فوتبال به رهبر نشان می دهد و درباره آن صحبت میکند. رهبر هم بی کنایه نمی گذرد: بله، از حکومت و اقتصاد و... حالا رسیدهاند به فوتبال.
بعد در نشر «مرکز» یک کتاب برمیدارند و سبک سنگین میکنند و میگویند چنین کاغذی خوب است، سبُک و راحت و بعد پشت جلدش را بلند میخوانند: سی و هشت هزار و نهصد تومان! بیمقدمه رو به ناشر میکنند و میگویند: چرا اینقدر گران، قیمت میگذارید؟ حتماً میگویید میخرند دیگر. ناشر توضیحاتی درباره مشکلات نشر میدهد که نگاه رهبری به کتابی از «مارسل پروست»، نویسنده مشهور فرانسوی میافتد. کتاب را برانداز میکنند و میگویند: کتاب های پروست را هم می خرند؟ ناشر پاسخ مثبت می دهد و رهبری ادامه می دهند: میفهمند و میخوانند؟ همه به خنده میافتند. بیش از همه ناشر.
از دور نگاهم به مسئول غرفه انتشارات ورزش میافتد؛ جوانی سیه چرده که دوست داشت دو کتاب درباره پیادهروی و کوهپیمایی تقدیم رهبری کند، اما نمیدانست که نوبت به او هم میرسد یا نه...
وقت تنگ است و رهبری اصرار دارند که بازدید کوتاه باشد تا روز جمعه، برای ناشرین و بازدیدکنندگان مزاحمتی پیش نیاید. هر چند بقیه نمایشگاه، برنامه معمولش را دنبال میکند و از سروصداهای بیرون میشود فهمید که کم کم در حال رونق گرفتن است. در غرفه «یوبان» رهبری دو رمان مشهور میبینند و کمی توقف میکنند: «خشم و هیاهو» اثر «ویلیام فالکنر» و «مرشد و مارگریتا» اثر «میخائیل بولگاکف».
در غرفه «یاران» نیز همشهری پیدا میکنند و چند کلامی به زبان ترکی خوش و بش میکنند و بین غرفه «نسل آفتاب» و «ییلاق سبز» نیز بحث کوتاهی در حوزه مورد علاقه ایشان، یعنی تبارشناسی خاندان های مشهور فرهنگی در ایران درمیگیرد.
نمایشنامه های نشر «یکشنبه» رهبری را کمی بیشتر متوقف میکند. مسئول نشر که رهبری از اسمش حدس میزنند ارمنی باشد و حدس درست هم از آب درمیآید، شروع به توضیح دادن میکند: یکی از نمایشنامههای پرفروش ما از یک نویسنده آمریکایی است که وعده ترامپ مبنی بر دیوار کشیدن به دور آمریکا برای عدم ورود مهاجرین و خارجی ها را به حصر کردن خود آمریکایی ها تعبیر میکند. رهبر تذکر میدهد که: البته ترامپ فقط مرز مکزیک را گفت و در مورد تمام آمریکا چنین حرفی را نزد. اما این هم چیزی مثل دیوار حائل فلسطینیهاست. ناشر سر شوق می آید و میگوید: اتفاقاً نویسنده هم دقیقا همین تشبیه را به کار میبرد.
بعد از انتشارات «یکشنبه» نوبت به چند غرفه از ناشرین الکترونیک میرسد. وزیر ارشاد از مزایای نشر الکترونیک میگوید و رهبر در یکی از غرفههای نشر الکترونیک درباره حق خرید کتاب کاغذی و نحوه پخش آن میپرسد و میگوید این مسائل را چگونه حل کردهاید؟ که ناشر توضیحاتی درباره توافق با نویسندگان و انتشاراتی ها میدهد و بعد میگوید تمرکز نشر الکترونیک روی عدالت در دسترسی به کتاب است؛ اینکه کتابها با این روش میتوانند به دورافتادهترین نقاط ایران هم برسند که البته سهم 70 درصدی ناشران هم محفوظ است.
رضا حاجی آبادی ناشر «هزاره ققنوس» از آن ناشران دنیا دیده است که همان اول صبح فهمیده است رهبری به نمایشگاه میآید. به شدت از نمایشگاه ناراضی است و میگوید: این نمایشگاهی است که اول برای چیپس و پفکفروشی ها سود دارد، بعداً برای هاتداگ فروشیها و آخر سر هم چیزکی به کتابفروشیها میرسد. تبلیغ چند باره «نذر فرهنگی» در این غرفه، رهبر را به توقف در مقابل آن میکشاند. حاجی آبادی توضیحاتی درباره این طرح میدهد و کتاب شعر «تردید» اثر عبدالحمید ضیائی را به رهبری تقدیم میکند.
وحید طباطبائی مسئول غرفه «نیلوفر»، جوانی سرحال و عشق کتاب و به قول خودش کافهباز است. پیش از بازدید میگوید فقط چند روزِ نمایشگاه را به نشر نیلوفر میآید چون رها شدن در فضای کتاب و ارتباط با مخاطبین را بسیار دوست دارد. او چند سالی است که در غرفه نیلوفر کتاب میفروشد اما میگوید روز گذشته شلوغترین روز چهار سال اخیر را تجربه کرده است.
حضور رهبر در غرفه نشر «نیلوفر» با گفتگو درباره دو کتاب «خانواده تیبو» اثر «روژه مارتین دوگار» و «دنیای سوفی» نوشته یوستین گردر همراه میشود. شگفتی مسئول عشق کتاب غرفه «نیلوفر» از شنیدن اینکه رهبری «خانواده تیبو» را خوانده است جالب توجه است. رهبر ادامه میدهند: من ترجمه ابوالحسن نجفی را خواندهام. خود ایشان یک بار سالها پیش در معیت دوستان فرهنگستان زبان فارسی پیش ما آمدند. من تا ایشان را دیدم گفتم شما همان آقای نجفیای هستید که کتاب «خانواده تیبو» را ترجمه کردهاید. یک نقدی هم به این کتاب کردم. ایشان هم به شدت تعجب کرد و گفت مگر شما آن کتاب را خواندهاید؟
مسئول غرفه به پرفروشی «دنیای سوفی» هم اشاره می کند و می گوید اصولاً کتابهایی که یک زبان فلسفی را برای ورود به ادبیات انتخاب میکنند خواهان زیادی دارند و رهبر هم از کتاب «لذات فلسفه» نام میبرند که یکی از اولین تلاش ها در همین حوزه بوده است.
بقیه بازدید با سرعت بیشتری طی میشود و حالا همه در نمایشگاه متوجه شده اند که چه خبر است.
در غرفه انتشارات «نظامالملک»؛ مسئول غرفه کتاب «باران عشق» یادنامه ناصر چشمآذر، موسیقیدان تازهدرگذشته را با آبوتاب معرفی میکند؛ در غرفه «نهال نویدان»، رهبری یادی از جلال آل احمد میکنند.
چندین و چند مسئول غرفه دیگر نیز با پرسش رهبر انقلاب از میزان فروش کتابها مواجه میشوند. بازدیدی میدانی برای مطالعه عینی و انضمامی عرصه فرهنگ؛ دور از کارتابلها و گزارشها و بولتنها.
ناشر نشر «ورزش» همچنان منتظر است. میگوید نمیدانم آقای خامنهای کتابهای ورزشی هم میخواند یا نه؛ اما شنیدهام که راهپیمایی و کوهپیمایی زیاد میروند. وقت اما تنگ است و رهبر سراغ «مجمع ناشران انقلاب اسلامی» را می گیرند و سرعت بیشتری به بازدید میدهند. در غرفه انتشارات «نون» یک دختربچه به همراه پدرش با تعجب به رهبر نگاه میکند. فردا صبح حتماً خاطراتی برای همکلاسیهایش دارد که به راحتی باور نخواهند کرد. حوزه انتشارات «نون»، ادبیات و رمان است و ناشر دو رمان به زعم خودش جالب درباره کشتار سیاهپوستان آمریکایی به دست پلیس آمریکا و طبقه محروم و فرودست آمریکایی معرفی میکند، رمان هایی به نام «هیل بیلی(روزگار آمریکایی های پشت کوه نشین)» و «نفرتی که تو میکاری».
در انتشارات «نغمه زندگی» یک مرد میانسال تقریبا شکسته سردرددلش باز میشود؛ میگوید خواب دیده است که امروز رهبر را میبیند و بعد مشکل بازنشستگیاش را با تمام جزئیات طرح میکند. رهبر میگویند: اینی که الان میگویید با این جزئیات یادم نمیماند. و بعد یکی از مسئولین دفتر رهبری را صدا میکنند و دست مرد را در دست او میگذارند.
در غرفه «نقد فرهنگ»، بیژن عبدالکریمی یکی از اساتید بنام فلسفه حاضر است. رهبر نگاهی به عکس رضا داوری اردکانی در غرفه میاندازند و میگویند از این عکس معلوم است که شما هم دنبال هایدگر هستید... عبدالکریمی میخندد.
غرفه «نصیرا» و «نصیر پروانه»، جوان پشت غرفه انتشارات درخواست میکند، رهبر یکی از کتابهایش را بخواند و درباره آن چیزی بنویسد. رهبری اما صریحاند و بیتعارف؛ میگویند: من باید بخوانم کتاب را و احساسی در من به وجود بیاید تا بنویسیم. دستوری چیزی از آب درنمیآید.
ساعت نزدیک یازده است و بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه رو به پایان. جمعه است و روز آخر نمایشگاه و ناشران، چشم دوخته به فروش این روز و رهبر از همه مطلعتر از شرایط سخت ناشران، محکم، تند و بلند گام برمیدارند و مدیران فرهنگی کشور جای میمانند. شاید نمادی قابل توجه برای آنچه در تمام این سالها برفرهنگ کشور میرود.
بی زحمت و دردسر، کاروان بازدید رهبری، نمایشگاه را به سرعت ترک میکنند و جز غرفهدارها احتمالاً کسی متوجه نخواهد بود که امروز چه اتفاقی رخ داده است تا خبر رسمیاش منتشر شود.
رهبر انقلاب اسلامی ایران دو روز قبل با شدیدترین لحن ممکن در مقابل ابرقدرت های ساخته شده نظم نوین جهانی ایستاد؛ در سالی که سربازان خط مقاومت، جغرافیای غرب آسیا را تغییر دادهاند و حالا امروز در گفتگو با طبع لطیف ناشران و نویسندگان از لابه لای سطرهای سپید گفتگو به راحتی میتوان فهمید که رهبری از جزئیترین رویدادهای نشر و کتاب کشور نیز مطلع است؛ آخرین کتابهای ادبیات داستانی و شعر ترجمه شده و تألیفی را خوانده است و سند زنده ای از تاریخ شفاهی فرهنگ این کشور است.
نظر شما